«امشب میفهمم چرا وقتی کسی جون میده، زندهها براش گریه میکنند. آدما تا وقتی زندهاند، تأکید میکنم «آدمها» و باز هم تأکید میکنم: «تا وقتی زندهاند»، وجودشان رو بین همة اونهایی که دوستشون دارن، تقسیم میکنن. اونها هم به قسمتشون عادت میکنن. وقتی مرگ سرو کلهاش پیدا میشه، اونی که باید بره سفر، میره و سراغ تک تک آشناها و اون قسمت از دلشو که تقسیم کرده بود، پس میگیره. برای همین
زندهها بعد از مرگ یک نفر، توی خودشون احساس خلاء میکنن.»
اینها رو امروز توی یه تیکه روزنامة باطله خوندم. راستش میدونی، تازه امشب میفهمم گریه کنار قبر چه معنی میده! تازه امشب میفهمم «طرف بعد از مردن زنش، بچهاش یا مادرش، یک ماه بیشتر زنده نموند» یعنی چه. امشب میفهمم چرا ........... امشب.... !!!